ميگن برزيلي ها يه روش دارن به نام روبرتوکارلوس که خيلي سريع مشکلات رو دور ميزنن و به موفقيت ميرسن ؛
منم يه روش دارم به نام آرش برهاني که باهاش گند ميزنم به موقعيت هاي خوب زندگيم !!!
از شیخ بهایی پرسیدند: سخت میگذرد،چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی سخت میگذرد، سخت که نمی ماند!
پس خدارو شکر که می گذرد و نمی ماند …ا
مزدور چیست؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نوعی موز هست که در مناطق دور یافت میشود ! بهله :)
حس آدمی که دو ماه دیگه به خدمت سربازی اعزام میشه مثل حس آدمیه که دو ماه دیگه بیشتر زنده نیست .
روزی شیخ همراه مریدان به بیابان رفته وگروهی از انان پرسپولیسی وگروهی استقلالی
بادی وزید وپرسپولیسی ها را برد
استقلالی ها که در تعجب ماندند از شیخ سوال کردند که چرا بادمارابا خود نبرد
شیخ فرمود زیرا شما سوراخ سوراخ میباشید
استقلالی ها جامه دریدند و رفتند پنچر گیری
قرمزاش بلایکند
ﺷﺎﻧﺲ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺨﺪﺍ |:
.
.
.
ﻣــﺮﻍ ﻋﺸﻖ ﺧـــﺮﯾــﺪﻡ ﺻﺪﺍ ﺗــﺮﻣــﺰ ﺩﺳﺘﯽ ﻣﯿﺪﻩ !!!!
با بعـضیا دست میـدی انگار داری یه ماهـی مرده رو تکون میـدی
خو نمیخوای دسـت نده عـنتر :|
یکى بود، یکى نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. روزى روزگارى در ولایت غربت یک پیرزنى بود به نام «ننه قمر» و این ننه قمر از مال دنیا فقط یک دختر داشت که اسمش «دلربا» بود و این دلربا در هفت اقلیم عالم مثل و مانندى نداشت؛ از بس که زشت و بدترکیب و بد ادا و بىکمالات بود.
یک روز که این دلربا توى خانه وردل ننه قمر نشسته بود و داشت به ناخنهایش حنا مىگذاشت، آهى کشید و رو کرد به مادرش و گفت: «اى ننه، مىگویند» بهار عمر باشد تا چهل سال. با این حساب، توپ سال نو را که در کنند، دختر یکى یک دانهات، پایش را مىگذارد توى تابستان عمر. بدان و آگاه باش که من دوست دارم تابستان عمرم را در خانهی شوهر سپرى کنم و من شنیدهام که یک دستگاهى هست که به آن مىگویند «کامپیوتر» و در این کامپیوتر همه جور شوهر وجود دارد. یکى از این دستگاهها برایم مىخرى یا این که چى؟»